اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

كوچه های مدینه و بوی
زخمهای تنی كه می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید

مرد سجاده ای كه درك نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را

تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای كافی ست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافی ست

وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لب هایش
یاد طفل رباب می افتاد

من نمی دانم این كه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زیر زنجیر پیكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد

گیرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گیرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟

تا كه این مرد قافله زنده ست
حرفی از طفل كاروان نزنید
پیش این مرد گریه، جانِ حسین
حرفی از چوب خیزران نزنید

علی اكبر لطیفیان

********************


در تشنگی سراب به دردی نمی خورد
تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه، آفتاب، به دردی نمی خورد
از این به بعد مَعْطلِ این دل نمی شوم
این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی ست
عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمی خورد

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با ابرو کند


ما را به جز هوای شما پر نمی دهند
ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبالْ مانع اوج است پس اگر...
...بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبّه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری عاشق است
در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند

تا زنده ایم ترک ولایت نمی کنیم
با غیر آل فاطمه وصلت نمی کنیم


هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد
فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد
در بین گریه حاصل ما رشد می کند
باران بدون سیل به پایان نمی رسد
یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمی رسد
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد
با دوری از صحیفه سجادیه قسم
علامه هم به معنی قرآن نمی رسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمی رسد
کیسه به دوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمی رسد

ما مستمند کیسه ی خیراتی توایم
ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی توایم


آقای من! حریم تو از عرش برتر است
با این که خاکی است بهشت معطر است
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
فرصت غنیمت است ابوحمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
با تربت حسین به «تسبیح» می رسیم
این تربت حسین عجب بنده پرور است
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه با وفاتر است

تو یادگار فاطمه بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او


یعقوب کربلا! چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به «قتل صبر» پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی؟!

با دیدن اسیر کجا می رود دلت؟!
با دیدن فقیر کجا می رود دلت؟!


علی اکبر لطیفیان

********************

من همان یا کریم دام شما
جبرئیل قدیم بام شما
صبح روز نخست خواندمتان
چقدر آشناست نام شما
صبح روز ازل حوالی نور
سجده کردیم بر کدامِ شما؟
من حلالم بود حلال شما
من حرامم بود حرام شما
چهارده قرن دست هیچ کسی
دل ندادم به احترام شما

به شما ساحل کرم گفتند
و به ما سائل حرم گفتند


پر من بال و بال من پر شد
پر و بالی زدم کبوتر شد
به نفس های حضرت زهرا
حالمان خوب بود و بهتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه های خدا منوّر شد
مردی از سمت ابرهای دعا
آمد و خشکی دلم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پیمبر شد

مردی از سمت آفتاب آمد
با مفاتیح مستجاب آمد


آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گریان به این و آن بدهد
آمده روی پشت بام سحر
با صدای خدا اذان بدهد
آمده بشكند قفس ها را
بال ما را به آسمان بدهد
با خودش نور مصحف آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخیل می بندیم
تا مناجات یادمان بدهد

ای مسیح! ای مسیر سبز نجات!
بر مناجات کردنت صلوات


ای مناجات ای نسیم دعا
راه نزدیک ما به سمت خدا
ای که دریا کنار تو قطره
قطره با التفات تو دریا
نذر سجاده ی شبانه ی توست
چارمین رکعت نوافل ما
ای امام علیّ دوم من
ای امام چهارم دنیا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب، التماس دعا

از تو بوی نماز می آید
بوی راز و نیاز می آید


مادر تو نگین حجب و حیاست
شرف الشمس سیدالشهداست
مایه ی آبروی ایران است
افتخار همیشه ام به شماست
از تو و مادر تو این دل ما
عاشق خانواده ی زهراست
یک سفر پیش ما نمی آیی؟
وطن مادری تو این جاست
تو عجم زاده ای تو فامیلی
پس حرم سازی ات به گردن ماست

تو در این سرزمین گل کاری
به خدا حق آب و گل داری


آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت، خدای عزّوجل
بی نظیری که آفریده تویی
آن که با کَفّه ی تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایم قسم پدیده تویی
نخل های بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی

با دعای غلام تو دارد
آسمان مدینه می بارد


بی تو سجاده ای اگر هم بود
فرش رسوایی دو عالم بود
بی تو یا حرفی از بهشت نبود
یا اگر بود هم جهنم بود
خطبه های گلوی زخمی تو
انعكاس غروب ماتم بود
تو اگر خطبه ای نمی خواندی
خانه هامان بدون پرچم بود
تو اگر روضه ای نمی خواندی
سال ما سال بی محرّم بود

از تو داریم فصل ماتم را
ده شب گریه ی محرم را


احترام تو را سلام نبود
حق تو كوچه های شام نبود
حق آیینه ها شكستن نیست
گیرم این آینه امام نبود
هیچ جایی برای حال شما
بدتر از مجلس حرام نبود
گریه كردی صدا زدی «ای كاش...
هیچ سنگی به روی بام نبود
كاش مادر مرا نمی زایید
من امامم، خرابه جام نبود»

حرفِ ویرانه در میان آمد
دختر شاه، یادمان آمد


علی اکبر لطیفیان

********************

درد بسیار، مداوا گریه
 ارث جامانده زهرا گریه
 روزها ناله و شب ها گریه
 آب می خورد، ولی با گریه

 گریه بر آب وضویش می ریخت
 خون دل بر سر و رویش می ریخت


 گریه بر شاه شهیدان خوب است
 گریه بر کشته ی عریان خوب است
 گریه بر دامن طفلان خوب است
 گریه بر آن لب و دندان خوب است

 خواسته هر سحرش گریه کند
 در فراق پدرش گریه کند


 گریه بر ناله آن مادرها
 گریه بر گریه آن دخترها
 گریه بر غارت انگشترها
 گریه بر وا شدن معجرها

 رنگ مهتاب، زمینش می  زد
 دیدن آب، زمینش می زد


 گریه بر ناقه نشسته سخت است
 گریه با پیکر خسته سخت است
 گریه با بال شکسته سخت است
 گریه با گردن بسته سخت است

 گریه خوب است که هر شب باشد
 گریه بر چادر زینب باشد


 آن که را هست پیاده نکشید
 تشنه را بر لب باده نکشید
 طفل را این همه ساده نکشید
 ذبح را آب نداده........

 هیچ کس آب به گودال نبرد
 پدرم ذبح شد و آب نخورد


 آمد و دید تنی افتاده
 کشته بی کفنی افتاده
 شه بی پیرهنی افتاده
 پاره پاره بدنی افتاده

 همه پروانه و شمعش کردند
 بوریا آمد و جمعش کردند


 آمد و دید کنارش پر نیست
 بدن افتاده ولیکن، سر نیست
 چند انگشت، و انگشتر نیست
 این حسین است ولی دیگر نیست

 بس که با نیزه قلیلش کردند
 ذبح کردند قتیلش کردند


 علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 28 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را

با ناله ام زمین زمان گریه می کتد
از مادر ارث برده ام این اشک دیده را

من با همین لبان خودم نیمه های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را

یعقوبم و به دست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را

یادم نمی رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمه قامت خمیده را

یادم نمی رود سر شب لحظه فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را

هنگام جابه جائی سر روی نیزه ها
دیدم شکاف حنجر و خون چکیده را

لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدنها دویده را

یک تار موی عمه ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را

بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنه ای دل محنت کشیده را

دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را

قاسم نعمتی

***********************

بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
سجاده اش معطرِ با اشک ناب شد

او سید البکاء حسینیه ی خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد

صفحه به صفحه ادعیه های صحیفه اش
ناگفته های مرثیه بود و کتاب شد

عمری ز داغ روضه سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لب تشنه آب شد

عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه قاب شد

یادش نمیرود بدن بی سر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد

رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن سر پدر او شتاب شد

سینه زده برای تنش مثل بادها
وقتی که نوحه خوان تنش آفتاب شد

دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضه دار دائم طفل رباب شد

....خاک فلک به روی سرم که نوشته اند
با دست بسته وارد بزم شراب شد

محسن حنیفی

***********************


کاش اين غصه ها امان بدهند
به صدايم کمی دهان بدهند

تا غمم را بگويم امشب ، اگر
اشک ها فرصت بيان بدهند

چقدَر سخت می شود حس کرد
که سری را به اين و آن بدهند

در دلت هی تکان بيندازند
نيزه را دائماً تکان بدهند

غصه ات را زيادتر بکنند
عمه ات را به هم نشان بدهند

و برای نظاره ی اُسرا
مردم شهر را زمان بدهند

در کنار نماز قطعه شده
روی سجاده ها اذان بدهند

کودکان پا به پای مادر خود
زير اين بار ، امتحان بدهند

می توانی تصورش بکنی
صدقه دست کودکان بدهند؟

بايد امشب دوباره گريه کنم
کاش اين غصه ها امان بدهند

رضا ساریخانی



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

آقا چه شد که روی تو در آفتاب سوخت؟
هر وقت خورد بر لب خشک تو ؛ آب ،سوخت

آقا چه شد که خیمه ات آتش گرفته بود؟
در بین شعله های جهنم کتاب سوخت

پای تو را به ناقه ی رم کرده بست شمر
از کربلا به کوفه تنت زین عذاب سوخت

در گیر و دار رد شدن همسرت ز شام
آتش سراغ معجرش آمد نقاب سوخت

رجاله ها بصورتتان سنگ میزدند
از طعنه های شهر دلت دلت بی حساب سوخت

برروی زخم گردن تو مرهمی نبود
وقتی که از حرارت سرب مذاب سوخت

دیدی چگونه چوب به لبهای عشق خورد؟
دیدی چگونه از غم این سر رباب سوخت؟

یعقوب دل شکسته چهل سال آزگار
چشمت به یاد روضه بزم شراب سوخت

گفتم رباب و روز و شبم رنگ غم گرفت
 "بس کن رباب"عمه سادات دم گرفت 

سید پوریا هاشمی

***********************


مثل من هیچکس در این عالم؛ وسط شعله‌ها امام نشد
 در شروع امامتش چون من؛ این‌قَدَر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت
 غیر زهرا به هیچ معصومی این‌قَدَر گرم احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست: لحظه‌ای که حسین یاری خواست
 و علی بود اسم من اما... خواستم پا شوم ز جام، ... نشد

به لب تشنه‌ی علی‌اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم
 تا به امروز هیچ شمشیری؛ این‌قَدَر تشنه در نیام نشد

رفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف، اما
 در سفر این‌قَدَر غُل و زنجیر؛ گردن  بنده و غلام نشد

تلّ و گودال و نعل و علقمه ...آه ! ذوالجناح و لب و گلو... انگار
 مثل زینب کسی دلش این‌قدر؛ خون ز تکرار حرف لام نشد

آه! زینب کجا و بزم یزید، او کجا و جواب ابن زیاد
 باز هم صد هزار مرتبه شکر اینکه با شمر هم‌کلام نشد

این چهل سال گریه‌ام شاید از همان روز اربعین باشد
 هر قدر عمّه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس
 رنج‌ها دیده‌ام حسین ! اما؛ هیچ جایی شبیه شام نشد

چه مسلمانی عجیبی بود که در آن بر عیال پیغمبر
 نان و خرما حلال بود اما سنگ‌انداختن حرام نشد

غل و زنجیر و رشته  بر گردن، یک نفس  باده‌ی بلا را من
 سرکشیدم تمام، اما شکر !  سفر عشق ناتمام نشد

قاسم صرافان

***********************


سی سال و اندی میشود درتاب و در تب
سی سال و اندی میشود میسوزی هرشب
سی سال و اندی میشود می باری آقا
پای غزل مرثیه های عمه زینب

**

آهت دلیل بغض دل های تپنده ست
گفتی مرو بابا ، سنان تیغش برنده ست
چه گریه بازاری شده در خانه ی تو
کافی ست آقا روضه هایتان کشنده ست

**

بهتر نبيني گوشواره بين گوشي
بهتر همان كه تا ابد آبي ننوشي
اين ضجه آخر كار دستت ميدهد پس
بهتر همان كه پيرهن ديگر نپوشي

**

زل ميزني گاهي بسوي گاهواره
گاهي بسوي مشك آبي پاره پاره
بر سر مي اندازي عبا و آه از نو...
دق ميدهد آخر تو را يك شيرخواره

**

 بعد از قضایای ته گودال آقا
يادت مي آيد غارت اموال آقا
وقتي كه ياد عصر عاشورا مي افتي
حق داري آخر ميروي از حال آقا

**

لبخند شمر بی حیا یادت نرفته
سرهای روی نیزه ها یادت نرفته
شاید که از خاطر بری کرببلا را
اما دم دروازه را یادت نرفته

**

هرشب ز چشمان کبود لاله گفتی
از ارث آن بانوی هجده ساله گفتی
از آن شب بارانی کنج خرابه
از دردسرهای زن غساله گفتی

**

زخمی سال شصت و یک ! شيخ البكايي
با تک تک مرثیه هایم آشنایی
اي يادگار روز عاشورا همين بس
هفتاد و چندمین شهید کربلایی

 

علیرضا خاکساری



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)


علی زمانیان

بحر طویل

همین که آب می بیند وَ یا قصاب می بیند
و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند
به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید
ز یک سو در بغل قنداقه، مردی پیر می آید
ز یک سو حرمله باتیر می آید...

جوان وقتی که می بیند به هر گوشه
می افتد یاد بابا و جگر گوشه

به یاد قد وبالای علی اکبر
و جسم اربا اربای علی اکبر
به یاد قاسمی که قامتش گردیده هم پای علی اکبر

و هی تصویر در تصویر می بیند
تمام نخل ها را تیر می بیند

که گویا راه افتاده و رفته از تن زخمی سقا سر در آورده
به طوری که تنش مثل کبوتر پر در آورده...
خودش رفته دلش در کربلا مانده
و ذهنش داخل گودال جا مانده
همان گودال که در آن دهان زخم ها بدجور وامانده
همان گودال که تاب از وجود خواهری برده
یکی از داخلش پیراهنی و یک نفر انگشتری برده
تنی را روی خاک آن رها کرده سری برده

خودش دیده که خون از جسم دنیا رفته در گودال
و دریا دستهایش زیر دریا رفته در گودال

هزار و نهصد و پنجاه تا یعنی
که تیر از تیر بالا رفته در گودال...

کمی هم آن طرف تر شهر شام و سنگ روی پشت بام و ازدحامش
بگویم از کدامش؟

به جان عمه ی سادات
نفرت دارم از دروازه ی ساعات
اگرچه قافله آنجا معطل شد
اگرچه روضه اش سنگین تر از تل شد

ولی من زود باید رد شوم، آخر
بدم می آید ازاین واژه های آستین پاره و معجر
نباید هی که دامن زد به این جریان!
نمی خواهم بگویم ناقه ی عریان

نمی خواهم که روضه شعله ور باشد
از اینکه هست دیگر بیشتر باشد
قرار روضه ی بعدی ما پنج صفرباشد...

*******************************

سید محمد میر هاشمی

می شکافد تیر غربت سینه ی سجاد را
زهر از غم می رهاند این دل ناشاد را

می گذارم بر زمین دیگر سلاح گریه را
می کشم با " یا حسینی " آخرین فریاد را

دیده ام بر خاک صحرا پیکر ابرار را
دیده ام بر نیزه ی اعدا سر اوتاد را

دیده ام در کربلا غم واژه ی توحید را
دیده ام در بین مقتل شادی صیاد را

هم زمان ناله ی غربت ، تبسم بر یتیم ؟!
جان به دل دادم به شام محنت این اضداد را

ناله ام احیا نماید خون ثارالله را
اشک من رسوا نماید دشمن شیاد را

باورم شد دردهای سینه سوز کوچه را
حس نمودم در اسارت غربت اجداد را

خارجی خواندم ، اسیرم کرد ، قصد جان نمود
با دو چشم خویش دیدم مرگ عدل و داد را

دیده ام در زیر پا اوراق قرآن ، دیده ام
پرچم زلف سر نیزه نشین در باد را

زهر برد از سینه تاب ، اما نبرد از خاطرم
کینه های قوم بدتر از ثمود و عاد را

گوشه ی ویرانه گم کردم ، نجستم تا کنون
گوهری که زیر دست و پای خصم افتاد را


*******************************

علی صالحی

ابر خون خیمه زده بر سر چشم تر من
هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من

آه ، ای زهر خیال جگرم راحت شد
هرچه فكرش بكنی آمده عمری سر من

مگر اینكه تو فقط اشك مرا پاك كنی!
شدی ای زهر امید نفس آخر من

پای درد دل چشمان تر من بنشین
در حسینیه ی گرم جگر من بنشین

جگرم محفل روضه است ، كجایی ای زهر!
لخته هایش گل روضه است ، كجایی ای زهر!

مقتل مستند كرب و بلا را بشنو
مرثیه نامه ی مردان خدا را بشنو

كربلا ، ظهر دهم ، آخر حج ، قربان بود
عید قربان كه نه ، روز خوش سلاخان بود

میهمان آمد و دعوت به ستیزش كردند
خرد نه  ، تكه نه ، ای وای كه ریزش كردند

به روی خاك كشیدند دلاورها را
در هم آن روز شكستند برادرها را

پدران و پسران را كه به خون آغشتند
شعله سوزاند تن مادر و دخترها را

دیدم از دست علمدار علم افتاده
در عوض باد برافراشته معجرها را

چه بلای به سر قافله می آوردند
محض اطفال حرم سلسله می آوردند

خیمه ها را به چه وضعی همه غارت كردند
چه قدر بر حرم الله جسارت كردند

پنجه ها وا شد و بر حلقه ی موها پیچید
تازیانه چه قدر دور گلوها پیچید

آبله آمد و طاقت ز كف پاها رفت
گوشها پاره شد و هدیه ی باباها رفت

نه دگر چادر و پوشیه سر زن ها ماند
و نه پیراهن پاره شده ، بر تن ها ماند

نیزه می رفت ولی سنگ پران می آمد
شمر می رفت ولی اسب دوان می آمد

كوفه رفتیم كسی تیغ روی ما نكشید!
پشت سر در عوضش زخم زبان می آمد

وقت ردّ صدقه از جلوی آل رسول
در غل و جامعه جان بر لبمان می آمد

جلوی محمل زینب كه صدای قرآن
با طنین ملكوتی ز سنان می آمد...

...عمه فهمید شب قبل كجا بوده حسین
بسكه از جانب نیزه بوی نان می آمد

آه ، از شام چه گویم كه كسی كم نگذاشت
پی آزار حرم پیر و جوان می آمد

دیدم از دور میان گذر قوم یهود
سنگ در دست ، زنی ، با هیجان می آمد

گفتم از جای شلوغی نبرید و بردند
جمعیت خنده به لب رقص كنان می آمد

می كشاندند نوامیس علی را در شام
به همان كوچه كه هی چشم چران می آمد

كف بازار كجا ؟ دختر زهرا...ای داد...
بزم عیاش كجا ؟ زینب كبری...ای داد...

قصه ی مجلس اشرار بماند...كافی است
خیزران و دهن یار بماند...كافی است

قصه ی گوشه ی ویرانه بماند...كافی است
شب و جا ماندن دردانه بماند...كافی است

راحتم ساز و از این ضجر در آور ای زهر!
این چهل سال عزا را به سر آور ای زهر!


*******************************

محمود ژولیده


من یادگار دشت کربلایم
آزادۀ صحرای نینوایم

من عروه الوثقای شیعیانم
من چارمین مولای شیعیانم

من حجه اللهِ پس از حسینم
من شاهد اَسرار عالمینم

بیماریِ من حکمت الهی است
بر کربلا چشمان من گواهی است

یک نیم روزه صد بلا که دیده؟
هفتاد و دو کرب وبلا که دیده؟

من دیده ام گودال قتلگه را
چشمانِ بارانیِ خیمه گه را

من دیده ام شمشیرهای بریان
زیر گلو و نعش های عریان

چون اسبِ بی صاحب به خیمه آمد
تکثیر شد فریاد وامحمد

دیدم به خیمه غارت حرم را
در شعله آل بیت محترم را

وقتی هجوم کوفیان شد آغاز
پس اولین فرمان من شد ابراز

آغاز شد با غم امامت من
تصویر شد روز قیامت من

حکم فرار از خیمه را که دادم
با یک تهاجم بر زمین فتادم

سجاده از پایم چه بَد کشیدند
سیلی به طفلان بی عدد کشیدند

آندم که من آهی ز دل کشیدم
رأس پدر را روی نیزه دیدم

معجر به سرهای کشیده معجر
با آستین دادند پوششِ سر

چون بردگان دستان ما که بستند
سرهای ما را از جفا شکستند

باید بخون می دیدم آسمان را
بر گردنم زنجیر و ریسمان را

حرمت چو از آل علی دریدند
تا می توانستند سر بریدند

روز مرا شام سیاه دادند
ما را عبور از قتلگاه دادند

وقتی همه از کربلا گذشتیم
با خون به روی قبرها نوشتیم

این کُشته های آل مصطفایند
پرپر شده گلهای مرتضایند

من دیده ام بر عمه ام جسارت
با عمه هایم رفته ام اسارت

با تازیانه همسفر شدم من
از کعب نی خونین جگر شدم من

ما را میان شعله های کینه
از کربلا بردند تا مدینه

من دیده ام شامِ غم و بلا را
کردم اقامه هر کجا عزا را

صد جا دلم شد شعله ور ولیکن
شام بلا گردید قاتل من

از مجلس نامحرمان چه گویم
از تهمت بیگانگان چه گویم

چشمان هیزی سوی خواهرم شد
لفظ کنیزی ، خاک بر سرم شد

تا آخر عمرم چنین سُرودم
ایکاش که مادر نَزاده بودم

بس دیده ام درد و بلا خدایا
عمرم شده آه و نوا خدایا

آرام جانم گریه بر حسین است
این جان خسته هدیه بر حسین است



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 27 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

کاش اين غصه ها امان بدهند
به صدايم کمی دهان بدهند

تا غمم را بگويم امشب ، اگر
اشک ها فرصت بيان بدهند

چقدَر سخت می شود حس کرد
که سری را به اين و آن بدهند

در دلت هی تکان بيندازند
نيزه را دائماً تکان بدهند

غصه ات را زيادتر بکنند
عمه ات را به هم نشان بدهند

و برای نظاره ی اُسرا
مردم شهر را زمان بدهند

در کنار نماز قطعه شده
روی سجاده ها اذان بدهند

کودکان پا به پای مادر خود
زير اين بار ، امتحان بدهند

می توانی تصورش بکنی
صدقه دست کودکان بدهند؟

بايد امشب دوباره گريه کنم
کاش اين غصه ها امان بدهند

رضا ساریخانی



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 15 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد